بخند ای صبح نورانی
پس از شب های طولانی
که هر اعجاز لبخندت
مرا بیگانه می سازد
ببار ای آبیِ آرام
بر صحرای خشک من
سحر باغم درختانم
برایت لانه می سازد
بریز ای شوق پی در پی
به صحراهای آبادم
خرابم کن خراب تو
مرا دیوانه می سازد
تو آتش باش و برپا شو
به سر تا پای شعر من
من آوازم که از عشقی
کهن افسانه می سازد
پریشان شو پریشان تر
از آن شب های طوفانی
نسیم از شهر ویرانم
برایت شانه می سازد
سلام سلااام :) خیلییی وقته اینجا اینجوری رها شده طفلکییی :((( امروز با وجود اینکه باید درس میخوندم ولی خیلی دلم میخواست که سری به مامنمون بزنم چون کلییی دلم براش تنگ شده بود :)
امروز یکم اهنگ تونستم بذارم گوش بدم... خیلی وقت بود نرسیده بودم راستش! این اهنگ رو که گوش دادم یادم پیاده روی های پارسال عید توی شمال و گوش دادنش افتادم :) یاد کلی خاطرات میفتادم با هر اهنگی که پخش میشد :)
حیف این چند وقته انقدر سرمون شلوغ شده وقت خاطره سازی نداریم :((( خداکنه زودتر خلوت شه و مث قدیما بیشتر تایم گشت و گذار داشته باشیم :)
مامن امن من...
برچسب : نویسنده : 3garmbekhand-bekhande بازدید : 129