تا حالا زیاد گفتم که توی زندگی همیشه روزای خوب و بد زیادی هستن، و بازم زیاد گفتم که اون روزای بدی که میتونیم خوبشون کنیم یه جور خاص تری قشنگن :)
عزیزم، دیشب من خیلی بداخلاق و بی حوصله بودم، ببخشید که با تو ام بدخلقی کردم:( اما هربار که چهره ی مهربون قشنگت و اشک های لطیف توی چشمات میاد جلوی چشمم... هربار که باز گرمای اغوشت رو حسمیکنم.. اخ که چه حسیه... مخلوطی از خوشحالی و ذوق و احساس اهمیت و ... و غم :) غم اینکه چرا همونجا بیشتر بهت نگفتم که خیلی دوستت دارم و خیلی حالم رو خوب میکنی :)
البته خب گاهی وقتها هم این شکلی میشه ، شاید این هم یکجور قشنگ باشه :) اینکه بیشتر از حد عادی خودت رو لوس و ناز کنی :)) تو ام یه وقتایی زیادتر ناز میکنی دیگهههه:دییی
عزیزترینم ، بهترین اتفاق زندگی من :) خوشحالم، خوشحالم که هنوز اندازه ی همون روزای اول دوسم داری :) خوشحالم که هنوزم اگه حس کنی دارم یککممم بهت بی توجهی میکنم اشک میاد تو چشمات ، خوشحالم که هنوزم غصه امو اینجوری پیگیری میکنی :)
چقدر خوشبختم که تو رو دارم... کاش همه ی ادما انقدر خوشبخت بودن که شبیه تو رو داشته باشن... کاش همه ادما انقدر خوشبخت بودن که وقتی برای معشوق و عاشقشون مینویسن ، انقد از ته دلشون باشه که اشک بیاد جلو چشمشون ، کاش همه ادمها تصویرایی به قشنگی تصاویری که تو برای من تو لحظه های زندگیم ساختی داشتند... :)
دوست دارم به وسعت چشمهات که برای من مثل دریاس... مثل دریا وسیع ... مثل دریا قشنگ... :)